دیروز چشمتون روز بد نبینه ، مریض شده بودم
رفتم دکتر ؛ بهش گفتم آبریزش بینی دارم ، گلوم سوزش داره ، وقتی آب دهانم رو قورت میدم ، حلقم درد می گیره ...
دکتر برگشت گفت: با کسی "رابطه" داشتی؟
یهو جا خوردم ، یه خرده رنگم سرخ و سفید شد.
دکتر که منتظر شنیدن جوابم بود ، دست از نسخه نویسی برداشت و به من نگاه کرد تا ببینه چی میگم
منم آب دهانمو فرو بردم و گفتم: ببخشید جناب دکتر! من تا الان فکر می کردم فقط "ایدز" از راه "رابطه" منتقل میشه ، نمیدونستم سرما خوردگی هم از این راه ها سرایت می کنه ، ولی بخدا قسم من از این رابطه های بد نداشتم :(
دکتر یک نگاه :| جوری به من کرد و گفت:
منظورم از راه تنفس با شخص آنفولانزادار در محیط بسته بود
من O_o از اون لحاظ ؟ نه خب! از اون رابطه ها هم نداشتم
از آن نترس که های و هو دارد
از آن بترس که سر به تو دارد
یکیش خود من!!!
اینجوری نگاهم نکنید
آب نمی بینم وگرنه شناگر ماهریم :)))
(دختر نمی بینم وَ اِلاٌ ... ... ... هیچی! اَستَغفِرُلا)
خانوم محترمی که حلقه دستته ، چرا کرم میریزی؟
یا بهتر بگم
خانوم نامحترمی که کرم میریزی ، چرا حلقه دستته؟
روزگار یه رسمی داره
شما نمیدونید البته!
همیشه سیب سرخ میفته دست آدم چلاق!!!
باور کنید!
یک نگاه به دور و برتون بندازید خودتون متوجه میشید :|
+
(کاش دست ما هم چلاق بود)
قدی بلند ...
به درازای یک نردبان ...
کنار او راه می رود
در خیابان ...
کِیف دنیا را می کند دختر
که یارش قد بلند است
دخترک شاد است
قیافه ی پسر ، شبیه تانکر ِ خسته است
اما دختر به سان گل مریم می ماند
پسر قدی رعنا دارد
گل مریم او را دوست دارد
دخترک شاد است
پسر خرافاتیست
اخلاق ندارد
اما قامتش بلند است
دختر راضیست
که از پایین به او نگاه میکند
دخترک شاد است
پسر هرزه است
چشمش گوگل وار ، سرچ میکند اندام ها را
البت خودش یار دارد
همان یاری که لذت می برد وقتی
در کنار بابالنگ دراز راه می رود
زرافه از مردم آزاری لذت می برد
دهانش بوی چاه فاضلاب می دهد
دندان هایش زرد است
اما قدش بلند است
و دخترک شاد است که با یک قهرمان بوگندو راه میرود
آری
دختر از دروغ فراریست
پسر می گوید فراوان
دختر دوست می دارد او را
چون قدبلند است او
دخترک شاد است
پسر بهانه میگیرد
میخواهد برود
میگوید تو لیاقت مرا نداری
دخترک ناراحت است
ولی باز هم شاد است
که روزگاری را با نردبانی سپری کرد
نقدی بر قدبلندپرستی دختران
«دکتر درازعلی رفیعتی»
یکی از افتخارات منی که اومدم یه همچین وبلاگی زدم ، اینه که:
در بچگی ،توی خاله بازی با دختران همسایه ،
همیشه نقش شوهر بازی میکردم بخدا
ولی اون موقع هیچی حالیم نبود.
همش هم عشق رانندگی با این سینی گردالی ها داشتم
امکانات نبود خب
نیشتو ببند
سلامتی دختری که ...
وقتی دوسپسرش با کلی ذوق و شوق رفت پیشش ...
گفت:یه خبر برات دارم ، این پاسپورتمه! تازه گرفتمش
دختره پاسپورتش رو بگیره جر بده
بعد بگه: تو گوه خوردی بری خارج! همین جا می مونی! شیر فهم شد؟
(حالا اگه یه چک هم زد تو گوشش ، ناز شستش! :)) )
با سلام خدمت تمام دوستان عزیز و گرامی این وبلاگ تازه تاسیس شده و امید میرود وبلاگ خوبی باشد و شما دوستان از ان لذت