تو را نمی دانم! اما ...
اولین نگاه من به تو
نه از سر مهر بود
و نه در زیر نور مهتاب!
ولی روزگار بارها و بارها
نگاه ما را در هم آمیخت
تا به تو بیندیشم
و این بار...
از سر اندیشه و عشق تو را نگریستم!
هر چند که همگان
این نگاه را خالی از فکر پنداشتند
و من هنوز نمیدانم
که ابتدا اندیشیدم و سپس عاشق شدم
یا در پی عشق به فکر فرو رفتم!