-
اگه دستات مال من بود
شنبه 23 دیماه سال 1391 01:13
اگه دستات مال من بود چشم ازت بر نمی داشتم روی دستای قشنگت گلای بوسه می کاشتم خیره می موندم به چشمات از کنارت نمی رفتم.....عطر تو اینجا می پیچید تو هوات جون می گرفتم اگه دستات مال من بود دل تو سینه یخ نمی بست پر می زد برای دستات قفس سینه رو می شکست دیگه تنها نمی موندم دل می دادم من به رویات......پر پرواز دلم بود دستای...
-
داستــــان زیــــبای ازیتـــــا و بـــــهزاد
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 23:17
برایه خواندن این داستان هم به ادامه مطلب مراجعه کنید نظر یادتون نره سلام من مائده هستم داستانی که برای شروین جون فرستادم مال من نیس مال خواهرمه که من برای شروین فرستادمش این داستان دو سال پیش اتفاق افتاد اما خب من هنوزم دلم برا خواهرم برا خنده هاش برای اذیت کردناش تنگ میشه خواهرم تو زیبایی ایراد نداشت خیلی صورت زیبایی...
-
سلام بر همه
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 22:57
سلام دوستان خوش آمدید... هدف از ساخت این وبلاگ همدردی با همه عاشقانی بوده که به نحوی در عشقشون شکست خوردن..این وبلاگ برای عزیزان این امکان را فراهم می کنه تا با قرار دادن داستان های غمگین عاشقانه و واقعی خودشون بتونن کمی از بار غمشونو کم کنن.. اگه شما هم داستانی از عشقتون دارین میتونین از دو راه داستانتون رو واسم...
-
سحر و محمد
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 21:44
برای خواندن داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید سلام من خیلی وقته با این وب و شروین اشنا شدم شاید از همون روزی که این وب ساخته شد تا الان از خواننده های این وب هستم داستانمو خیلی وقت پیش به شروین گفته بودم اما شروین ازم خواست که داستانمو براش بفرستم تا بذارتش تو وبش منم به پای خوبی هایی که شروین در حقم کرده بود و درد دل...
-
داستان زیبای حدیث و میلاد
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 21:10
برای خواندن داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید نظر فراموش نشه سلام وقتی اومدم اینجا و داستان های بچه ها رو خوندم تصمیم گرفتم منم داستان زندگیمو واسه بچه ها تعریف کنم اینجوری یه درد و دل هم کردم خواهش میکنم داستانم رو بخونین حالا اصلی ترین اتفاق توی زندگیم رو واستون تعریف میکنم من اسمم حدیثه تا وقتی که دبیرستان بودم...
-
داستان عشق نگین و رامین پیشنهاد می کنم بخونید
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 21:04
راستش من تو یک خانواده معمولی به دنیا اومدم وقتی ۱۵سالم بود قیافه زیبایی داشتم و خیلی شیطون بودم دوست داشتم تمام کار هار تجربه کنم تقریبا همه رو تجربه کرده بودم الا دوستی با جنس مخالف روبه روی مدرسمون یه بوتیک مردانه بود که رامین رو اون بوتیک کار میکرد قیافه زیبایی داشت تقریبا دل همه دخترای مدرسمون رو برده بود یه روز...
-
یاد گرفتم......
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 19:35
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عاشق تری ، تنهاتری!
-
به سلامتی
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 19:30
به سلامتی پسری که رفته سربازی مرد شده....وقتی برگشته دیده اونی که دوستش داشته زن شده.......
-
به سلامتی همه دوستی هایه خوب
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 19:28
چقدر خوبه آدم یکی را دوست داشته باشه نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه به خاطر اینکه تنهاست و نه از روی اجبار بلکه به خاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشتن رو دار به سلامتی همه دوستی های خوب
-
یادتان باشد چه کسانی شمارو دوس دارن
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 19:26
یادتان باشد ، وقتی خورشید میدرخشد هرکسی میتواند دوستتان داشته باشد در طوفان است که متوجه میشوید چه کسی واقعا به شما علاقه دارد
-
سلام ماه من
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 19:19
سلام مــاهٍ مـــن! دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …! گفتم بیایم سراغ ِ خودت .. احوال مهتابیت چطور است ؟! چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟! چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟! چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!...
-
شما چی ؟؟
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 19:03
رد پاهایم را پاک می کنم به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم. خدایا می شود استعـــــفا دهم؟! کم آورده ام ... شما چی ؟؟
-
مردانگی ان نیس
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 18:49
شکسته باد دست مردانی که ...... مرد! مردانگی این نیست که با دست های سنگین و بزرگت به روی زن سیلی بزنی، مردانگی آنست که با دست های بزرگ و سنگینت قلب کوچک یک زن را بدست آوری
-
شرم زمین زیباست
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 18:42
شب قراریست که ستارهها برای بوسیدن ماه میگذارن . . . و چه زیباست شرم زمین که خودش را به خواب می زند
-
غفلت کرده ای مادر
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 18:42
غفلت کرده ای مادر... پشت یک قلب عاشق... فرزندت آرام آرام میمیرد و تو... فراموش کردن را به من نیاموختی
-
یادم رفته بود تو ماهی
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 18:40
* * * * * * * * * * * کـــــجــــای؟؟ خسته شدم هر چه تو ستاره ها دنبال میگردم! پیدات نمیکنم!! آخ.... ببخشید یادم رفته بود که تو ماهی
-
این عشق نیس
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 18:39
میگه عاشقتم ولی حاضر نیست ب خاطره من ....... هههههه.... ی کوچه فاصلمونه ... ولی ماهی ی بارم نمیبینمش ... هر روزم جنگ و دعوا بعدم آشتی ... فرداش دوباره همین روند تکرار میشه ... همشم میگه چاره ای نیست منم این شرایط سختمه ... من هرچی میگم باورش نمیشه ... شما بگید بهش ک عزیزه من .. این عشق نییییییست
-
بازی حکم
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 18:34
دم از بازی حکم میزنی ! دم از حکم دل میزنی ! پس به زبان قمار برایت می گویم : قمار زندگی را به کسی باختم که تک دل را با خشت برید ! جریمه اش یک عمر حسرت شد ! باخت زیبایی بود ! یاد گرفتم که به دل, دل نبندم , یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم , دل را باید بر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بری نکنند......
-
به سلامتی
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 18:34
سلامتی دوستی که ازم پرسید"مگه عاشقی"؟گفتم آره،توقع داشتم بگه:عاشق کی؟که بهش بگم عاشق تو ولی بهم گفت:به "سلامتی"خواستم بگم:"با تو"گفتم:بگذریم،اون هم گفت:گذشتیم."به همین سادگی"
-
شکست عشقی
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:59
یه بارم دوس دارم یه وبلاگ "شکست عشقی" بزنم با قالب سیـــــــــــــــاه بعد ، از این عکسای خودکشی اینام بذارم بعد آهنگ مجید خرصدا که خونده "عزیزم دستات نلرزه تیغ اولو بزن" رو هم بذارم شکل موس رو هم جمجمه اسکلت بذارم خخخخخخخخخخخخ فونت نوشته هامم خونی باشه هیچی دیگه ... در آخر حال و هوای بعضیا رو درک...
-
18 سالت هس یه چی بگم؟
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:57
یه زرد المثل بالای هیژده سال میگه: شب زفـاف کم از صبح پادشاهی نیست . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . به شرط آن که پسر با دوس دخـتـرش شود داماد
-
شناخت دختران از راه دستمال شناسی
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:55
بعضی از دخترها مثل دستمال کاغذی می مانند، یکبار مصرفند! بعد از اینکه توسط یک پسر دستمالی شدند؛ دور انداخته می شوند. اما بعضی از دختر ها هم هستند که مثل دستمال پارچه ای می مانند چندبارمصرفند؛ بعد از اینکه مدتی با یک پسر بودند، به پسر دیگری ملحق می شوند و بعد از آن به پسر دیگری، و بعد از آن هم به پسر دیگری ... بعضی از...
-
شانس نداریم که
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:52
توی قلب نیویورک یا مرکز اروپا که به دنیا نیومدیم هیچ! دست کم توی ایلات و عشایر هم به دنیا نیومدیم که اقلا در سنین پایین ازدواج کنیم والاااا
-
خواب های پریشان
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:51
دیشب خواب دیدم فرهاد (پسرم) میگه: بابا! بابا! من دوست دختر میخوام هیچی! منم که اعصاب ندارم! یه کشیده خوابوندم زیر گوشش! پسره ی پررو ! شرم و حیا سرش نمیشه! شروع کرد به گریه کردن که مامانش پیداش شد ، وقتی فهمید قضیه چیه ، گفت: خب بچه حق داره ، تو خودت منو چجوری گیر آوردی؟ منم بیشتر قاطی کردم گفتم: بابا! جلوی بچه بدآموزی...
-
چراغ نفتی هم بود ، خوب بود ولی
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:46
همه رو برق میگیره ، ما رو "پیرزن هفتاد ساله" . باور کن!!!
-
این دخترای بی غیرت مگه خودشون "داداش - بابا" ندارند؟
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:43
امروز کنار خیابون وایساده بودم خدا خودش شاهده ! هفت هشت تا ماشین مدل بالا ، که راننده همه شون دختر بود ، کنار پام ترمز زدند ، هی بوق بوق کردند ... منم اصلا محل ندادم کیفم رو از این شونه م به اون شونه انداختم ، رفتم سوار اتوبوس شدم وقاحت هم حدی داره :| من پاکی و صفرکیلومتر بودنم رو با هیچ چیزی معاوضه نمیکنم :)
-
بیماری ها واگیردار
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:41
دیروز چشمتون روز بد نبینه ، مریض شده بودم رفتم دکتر ؛ بهش گفتم آبریزش بینی دارم ، گلوم سوزش داره ، وقتی آب دهانم رو قورت میدم ، حلقم درد می گیره ... دکتر برگشت گفت: با کسی "رابطه" داشتی؟ یهو جا خوردم ، یه خرده رنگم سرخ و سفید شد. دکتر که منتظر شنیدن جوابم بود ، دست از نسخه نویسی برداشت و به من نگاه کرد تا...
-
کِی تو این چیزها رو میخوای یاد بگیری؟
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:40
عزیزم ! موبایل یک وسیله ی شخصیه مثل مسواک ، مثل حوله ، مثل ژیلت ... پس لطف کن به گوشی دیگران در نبودشون دست نزن حتی اگر زنگ زد. این هم به خودم مربوطه که دوس دختر دارم یا ندارم ... پس وقتی دارم اس ام اس می نویسم مثل زرافه ، گردن نکش لطفا!!!
-
:D
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:37
از آن نترس که های و هو دارد از آن بترس که سر به تو دارد یکیش خود من!!! اینجوری نگاهم نکنید آب نمی بینم وگرنه شناگر ماهریم :))) (دختر نمی بینم وَ اِلاٌ ... ... ... هیچی! اَستَغفِرُلا)
-
حلقه ی کرم
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 16:36
خانوم محترمی که حلقه دستته ، چرا کرم میریزی؟ یا بهتر بگم خانوم نامحترمی که کرم میریزی ، چرا حلقه دستته؟