مطالب ارسالی توسط بچه ها

اینم یه پست دیگه که توسط بچه ها ارسال شده برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

قلبم چند وقتی ست نمی زند می خواهم بدانم چرا دیگر برایم نمی زند. اوای دلنشینش را چند وقتی ست نشنیده ام دلم برایش تنگ شده.می خواهم بدانم چرانمی زند او که همیشه  با صدای بلند اوزش را سر می داد وفریاد می کشید دوستت دارم چرا نمی خواند چرا دیگر نمی گوید دوستت دارم .من تنها هر روزم را با اوای او اغاز می کردم و او تنها اوایش را برای من سر می داد .چرا پی نمی خواند      می خواهم باز اوایش را بشنوم. شب درحالی که از خود می پرسید م چرا قلبم دیگر نمی خواند واز خدا می خواستم تا فردا دوباره با اوای او از خواب بر خیزم خوابم برد


در رویا قلبم را در دور دست ها دیدم و دویدم به سویش تا از او بپرسم که چرادیگر برایم نمی خواند رسیدم اما ان جا سرابی بیش نبود. نگاهی به دور وبر خود انداختم دریافتم که در صحرای دلم هستم  در این صحرا تنها سراب قلبم هست وچیز دیگری نیست  صدای هم نبود‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍  سکوت وسکوت تنها حکم فرما  بود . در اخر سکوت را شکستم وفریاد زدم قلبم کجای  چرا نمی خوانی ولی دوباره سکوت فراگیر شود حتی فریاد من هم نتوانست سکوت رابشکند ظاهرا" سکوت نیرومند تر از فریاد من بود . از خواب بر خواستم نگاهی به جای قلبم انداختم خالی بود اری خالی بود جای ان گرد وغبار گرفته بود .در این مدت که من در اندیشهی سکوت قلبم بودم قلبم رفته بود .اهی کشیدم از تهه تهه دلم اما بی فایده بود اهم بی صدا بود . بیاد اوردم در رویا دلم صحرا بود وتنها سکوت دران حکم فرما بود واین سکوت مانع اه کشیدنم شد . نمی دانستم چه کنم چون تا به ان موقع دلم صحرا نبود وسکوت حکم فرمایش نبود. چه کنم من که همیشه  بوستان دل داشتم وحکم فرمایش اوای قلبم بود  حال چه کنم با این صحرا و سکوت . زمستان بود روی شیشه بخار بسته بود به خود گفتم روی شیشه بنویسم که کجاست قلبم چرا این گونه شد دلم  نوشتم اما سوالم اشک شد   او هم به حال من گریست. به باد  گفتم ولی او هم اهی سوزناک کشید .در همین فکرو حال بودم که شب فرا رسید از او  پرسیدم اما او اهم سکوت کرد تنها مهتاب مانده بود از او پرسیدم واو بادستان درخشانش گل رز را نشانم داد در ان وقت بود که....


بیاد اوردم دلم را در پیش کسی جا گذاشته ام .


بیاد اوردم که چه بر سر بوستان دلم امده .


بیاد اوردم ان روز که دلم را در پیش لیلی جاگذاشتم لیلی با سردی نگاهش با سردی کلامش بوستان دلم را سوزاند واوای قلبم را بیرون کرد وسکوت را جایش گذاشت.

نظرات 1 + ارسال نظر
فان کلوب منو تو دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام ، وبلاگ فوق العاده ای دارید

اگر می خواهید تمامی بازدید شما به پول تبدیل شود در پارس پا عضو شوید

مثلا :

2000 بازدید کننده در روز = 40.000 ریال

در این روش هیچ بنر و متنی در وبلاگ شما نمایش داده نمی شود

مطمئن باشید "شرکت پارس پا" منتظر شماست

برای ثبت نام روی لینک زیر کلیک کنید

http://parspa.net?q=regnuser&moref=manoto

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد